دیدبان پرس : محمد کشاورز / داستان نویس
ابراهیم گلستان با نگاه مدرنش، استانداردی را برای نوشتنِ داستان به زبان فارسی پایه گذارد، که بعد از آن اگر نویسندهای میخواست یک داستان خوب بنویسد، نمیتوانست از این استاندارد پایین بیاید. حال آنکه دیگران برای نوشتن داستان در حد و اندازه ابراهیم گلستان، چه اندازه موفق بودند بحث دیگری است. اما بههرحال گلستان این سنگبنا را پی نهاد؛ این تاثیری است که نمیتوان آن را انکار کرد.
ممکن است ابراهیم گلستان کارگاه یا محور داستاننویسی نداشته است، اما یک چیز قابل انکار نیست؛ نویسندگان زیادی تحتتاثیر گلستان بودند، به ویژه نسل بعد از خودش. بااینحال چون گلستان زبان متفاوتی انتخاب میکند؛ زبانی که مختص خود اوست و امضای گلستان در داستاننویسی است، هر گونه تقلید از او میتواند برای مقلدانش مشکلساز باشد؛ بنابراین بسیاری از داستاننویسان به سمت آن نثر نرفتند و از آن فاصله گرفتند- هرچند که از خواندنش لذت میبردند و آرزو میکردند کاش میتوانستند چنین نثری را در داستانهایشان به کار گیرند.
اگرچه متاثرین از ابراهیم گلستان در داستان نویسی چندان مشهود نیستند، اما گلستان تاثیر و اثرگذاری بسیار در داستاننویسی و به ویژه نسل نویسندگان بعد از خودش داشته است. مثلا ما نمیتوانیم بگوییم هوشنگ گلشیری هیچ تاثیری از گلستان نپذیرفته یا بهرام صادقی یا غلامحسین ساعدی از او متاثر نبودند؛ چون بیست سال پسش از کار آنها، گلستان داستانهایی نوشته که به لحاظ فرم و زبان و عناصر داستان بسیار شاخص و در حد بسار عالی هستند. اینکه آنها این تاثیرپذیری را به زبان نیاورده یا اظهار نکردهاند یا نمیتوانستند نثر داستاننویسی را مانند نثر او انتخاب کنند، دلیلی نیست که بگوییم گلستان تاثیری بر داستاننویسی ما نداشته است.
ابراهیم گلستان از نسلی است که هنوز باورمند است که ادبیات رسالت اجتماعی دارد. تمام ادبیات دوره مشروطه همین بوده است: «پیامِ سیاسیدادن»؛ در دورهای هم که گلستان داستاننویسی را شروع میکند و همین فضا هست، خودش هم در جایی اشاره کرده است که «وقتی نتوانستم حرفهایم را در روزنامه بنوسیم، آن را در قالب قصه بیان کردم.»؛ بنابراین طبیعی است که گلستان در داستانهایش، از طبقات محروم و مبارزه طبقاتی میگوید، اما آنچه برای منِ داستاننویس مهم است، فرمِ قصههای گلستان است.
ابراهیم گلستان هیچگاه تکینک و هنر و فنِ داستاننویسی را فدای بیانیه سیاسی اجتماعی نمیکند و یکی از دلایل ماندگاری داستانهایش- آن هم از پسِ یک بازه زمانی هفتادساله- وجود همین جوهر هنرِ داستاننویسی است. گلستان آنقدر هوشمند بود که ابتدا با به کارگیریِ صناعتِ داستاننویسی هنرمندانه، یک داستان خلاقانه بنویسد و بعد در لایههای دیگر این داستانِ هنرمندانه و خلاقانه، اعتراضِ اجتماعیِ خود را بیان کند. اگر به تاریخ آن روزگار رجوع کنیم، بسیاری از نویسندگان بودند که همزمان با گلستان داستانِ اجتماعی مینوشتند، اما امروز نامی از آنها و آثاشان نیست، چون جوهر و هنرِ داستان در آن آثار نبود.
ابراهیم گلستان هنرمندی چندبُعدی است؛ ما هم گلستانِ داستاننویس داریم، هم گلستانِ مترجم، فیلمساز و در سالهای اخیر، یک گلستانِ منتقد؛ آن هم با صراحتی که کمتر در روشنفکران ایرانی دیدهایم. بخشی از تاریخ گذشته را نقد میکند و اتفاقا یکی از جذابیتهای گلستان برای خوانندگان امروز هم صراحتِ لهجه اوست؛ چون ما معمولا سعی میکنیم با تعارفات مسائل را پیش ببریم، اما گلستان با بیانی صریح، مسائلِ مختلف را طرح میکند. این صراحتِ لهجه از تبار خانوادگی او و احساس برتری و نگاه از بالای او میآید.
مواقعی است که آدمها بنا به موقعیت اقتصادی و اجتماعیای که دارند به دیگران کمک میکنند و گاهی سفارش کسی را برای پذیرش کسی در جایی میکنند، اما اینکه گلستان، با گذشتِ هفتاد سال میگوید فلانی را من سفارش کردم که به جایی رسید، این دیگر از نقد فراتر است و نوعی منتگذاشتن است؛ چیزی که در فرهنگ ما معمول و پسندیده نیست.
در سوی دیگر اما گلستان وقتی به صراحت از افراد انتقاد میکند، از افردای که نوع و رفتار و و نوعِ زیستِ فرهنگی و سلوکِ اجتماعیشان را نمیپسندد، یک درسِ نقادی به ما میدهد؛ صراحتی که اتفاقا در جامعه به آن نیاز داریم.
اینکه امروز -در روز درگذشت او- به سراغ ابراهیم گلستان میرویم، به این معناست که او هنوز اثرگذار است. همین که بسیاری دیگر هم به سراغش میروند و از زندگی و مرگِ او مینویسند، یعنی که فیلمها و داستانها و ترجمهها و خودش به عنوان یک روشنفکر اثرگذار است. و کتابهایش هنوز چه به صورت قانونی و چه به صورت زیرزمینی چاپ و منتشر میشود و فیلمهایش هم هنوز دیده میشود، همانطور که نسخه ترمیمشده و باکیفیت این فیلم در سال ۲۰۱۶ میلادی در جشنواره بینالمللی فیلم روتردام به نمایش درآمد، همچنین بهعنوان یکی از فیلمهای بخش کلاسیک جشنواره ونیز ۲۰۱۸ به روی پرده رفت.
گلستان نزدیک به نیم قرن از ایران دور بود، اما هنوز حضور فرهنگی خود را حفظ کرده، و مخاطبان خود را دارد. صراحتِ بیانش هم شاید وجه دیگر رجوع به گلستان است. جامعهای که همیشه گرفتار دورروییها، چاپلوسیها و تعارفاتِ کلیشهای بوده، حالا میخواهد این صراحت لهجه را بشنود و بیاموزد و تعمیم دهد.
در این نقطه از تاریخِ این سرزمین، ما بیش از هر زمانی نیاز به صراحتِ بیان در همه حوزهها، به ویژه سیاسی و اجتماعی و فرهنگی برای برونرفت از این انسداد داریم، که صراحتِ بیانِ ابراهیم گلستان در این میان، قابل ستایش و قابلِ استفاده است.