در همین خصوص صادق زیباکلام استاد دانشگاه در گفتگویی عنوان کرد: «در نظامهای مبتنی بر قانون، در نهایت حرف آخر را قانون میزند؛ بنابراین مسائلی مانند بی حجابی یا حجاب یا موارد مشابه آن که محل اختلاف بخشی از جامعه و حاکمیت است، در چنین نظامهایی بر اساس قانون مورد توجه و حل و فصل قرار میگیرد. اما ماجرا در نظامهای ایدئولوژیک کاملا متفاوت است. این قبیل نظامهای سیاسی موجب میشوند که عدهای خودشان را فراتر از قانون بدانند و برای خودشان یک سری تکلیف و وظیفه قائل میشوند و اصرار هم دارند که براساس این وظایف و تکلیفها عمل کنند.»
وی افزود: «آنها کاری ندارند که نظام و نهادهای قانونی در رابطه با حجاب چه موضع گیری دارند، برای آنها هیچ کدام از اینها بالاتر از وظایف و تکلیفی که برای خود تعیین کردهاند نیست. به همین دلیل هم با بیتوجهی به مواضع و رویکردهای نهادهای قانونی، سعی دارند خودشان دست به کار شوند و جامعه را به سمت و سویی سوق بدهند که مدنظرشان است. اما نکته بسیار مهم این است که این تکلیف و مسئولیت را برعهده شخص خودشان قرار نمیدهند و اینجا است که پای مردم را به میان میکشند.»
این تحلیلگر مسائل سیاسی ادامه داد: «حالا بیایید فرض کنیم که من به عنوان صادق زیباکلام قصد دارم به نظرات و دیدگاههای این آقایان عمل کنم. خب من باید چه کاری انجام دهم؟ اگر یک خانم بیحجاب دیدم باید چه برخوردی با او انجام دهم؟ آیا قانون این اجازه را به من داده که من متعرض این خانم شوم و به او حمله کنم؟ یا باید با صحبت و گفتگو او را هدایت کنم؟ ببینید مشکل این است که هر دوی این رویکردها تبعات خاص خودشان را دارد و اصلا هم آقایان متوجه آن نیستند. زیرا ما نمیتوانیم با اتکا به باورهای دینی، امور را به افراد بسپاریم و از آنها بخواهیم به عنوان نمونه در موضوع حجاب ورود کنند.»
وی تاکید کرد: «واقعیت این است که وقتی حل موضوعات اجتماعی و فرهنگی را به مردم محول کنیم، یعنی عملا جامعه را در معرض یک خطر بسیار بزرگ قرار دادیم و خودش عملا خطرناکترین نوع حاکمیت و حکمرانی است. زیرا در چنین مواقعی هر فردی متناسب با فهم و درک و حالات روحی و و روانی و باورهای دینی خودش عمل میکند. به همین دلیل به نظر من این اظهارت آقایان عملا یکی نسخه اساسی برای هرج و مرج است که جامعه را به سمت بیثباتی سوق میدهد.»
زیباکلام افزود: «باید توجه داشت که ما پیشتر هم موارد مشابه این قبیل اقدامات را تجربه کردهایم. همین اظهار نظرها بود که به قتلهای زنجیرهای در دهه ۷۰ ختم شد، همین درخواستها بود که منجر به قتلهای محفلی کرمان شد، یا همینها قتلهای مشهد و اسیدپاشیهای اصفهان را رقم زدند. در همه این موارد یک عده احساس تکلیف شرعی کردند و دست به اقدامات خونین زدند؛ بنابراین بی راه نیست اگر بگوییم که این قبیل صحبتها و درخواستها ممکن است به تولد دوباره افرادی مانند سعید امامی و سعید حنایی و… ختم شود.»
این استاد علوم سیاسی در پایان گفت: «متاسفانه این ضعف قانون است که باعث میشود برخی مخل آرامش عمومی کشور شوند. البته من منکر این نمیشوم که این آقایان حق دارند در مسائل نظری ابراز عقیده کنند. مشکل ما این است که آقایان بی تفاوت به قانون و نظم جاری بعضا پا را فراتر میگذارند وارد عرصه اجرایی میشوند. یعنی میخواهند با آنچه معتقدند مناسب نیست، برخورد کنند. زیرا همانطور که عرض کردم در این مرحله است که کشور دچار یک مصیبت میشود که عمدتا هم خشن و خشونت آمیز است.»