دیدبان مسجدسلیمان : سخنی که ازدل برآید لاجرم بردل نشیند
مهرنوش دستمرد بانوی خیر دلسوز شهرمان بر اثربیماری کرونا جان خود را ازدست داد.
دستمرد سالها در جمعیت هلال احمر مسجدسلیمان با جان ودل تلاش و به محرومین کمک کرد.با همه مهربان بود.
وداع با این بانوی نمونه درحالی روز چهارشنبه صورت گرفت که دوستدارانش در کنارش بودند و تا دولت آباد علیا اورا بدرقه کردند. چه سخت است ازتو جدا شدن و ندیدن دیگر روی ماه مهربانیت
خداحافظ رفیق
آمده بودی که دل بدست بیاوری
به هلال سرخ نگاه می کنم که خون گریه کرده ست ! می گویم : ماه من ! تورا چه شده ست ؟؟! سرخی تو امروز آتشی است که دل را می سوزاند ! ماه من می نالد : درآتش هجران مهرم ! در حسرت دیدارنوشم ! در غم مهرنوش مهربانی مدهوشم !!
هلال سرخ پرچم درباد سرگردان .. با چشمانی لرزان ؛ واگویه می کند : در آسمانی که نیستی، ستاره ها ؛ کودکان خندان آسمان!!
ز داغ سوسوی تو قطره قطره ذوب می شوند و بر صفحه ی سیاه هستی فرو می چکند … شهاب سنگ ؛ آهی آتشین است که شاید از فراغ تو اینک از نهادی برآمده باشد …
ابر سیاه ؛ شاید موی پریشانیست که در سوگ تو با سرپنجه ی غم ، برشانه ی زمین افتاده باشد …
و باران ..
و باران ؛ اشک چشمانیست که روزی از دستهای مهربان و بخشنده ی تو ؛ بارید …
و بار این غم خیلی سنگین است بر دوش این زمین… اگر آسمان هم به کمک آید ؛ باز هم جانفرساست.
راستی تیر غمت را چه کسی پرتاب کرد که اینچنین صاف و سوزان برجان ما بکارنشست؟؟
چه می توان کرد؟؟!!!
شاید آرزوی محالی باشد !! ولی آرزو داشتم کیارش ات می توانست چون آرش کمانگیر، تیر غمت را از نای ما برگیرد و درکمان خوابی سبک ، به سرزمینی دور از مرز باور ما پرتاب کند ..آرزو داشتم کیانوش ات ، اکنون می توانست به سلامتی چشمان خندانت، جام بر جام کیایی تو زند و با عشق سلطانش ، نوش کند …
اما افسوس !! افسوس که دلم تورا میخواند و زبانم واگویه می کند و دستانم دستهایت را می جوید ولی چشمانم !! چشمانم به راهت خشکیدند .. تو در شب سفر کردی و رفتی نازنین !!…
سفرت به سلامت ای مهربان یار !!!
سفرت تا منزل یار ، هموار !!!